زبان الکن ، نامه سیاه
من با زبان الکن و این نامه سیاه
هم بعد بیست و هشت سنه کردنم تباه
اکنون به ارض طوس شرفیاب گشته ام
آب حیات دیده و بی تاب گشته ام
من آمدم سلامی و عرض ارادتی
به پای بوسی شه دین ، چه سعادتی
با این خزف چه میکنی ای معدن گهر ؟
خاکستر مرا بکن الماس با نظر
در درگه کریم تو جای طلب که نیست،
من خود طلب نکرده تو دادی عجب که نیست.
شاهی و پای بوسی تو فخر چون منی
من خوشه چین و درگه شاهیت خرمنی
در بارگاه قدس تو راهم بُدی مگر؟
لطفی اگر نمی نمودی و رخصت نبود اگر
ثابت کن این قدم به در بارگاه خویش
ای ثامن الحجج شه دین گشته ام پریش
از عهد گاهواره مرا پروریده اند،
با عشق اهل بیت ع و رسول ص آفریده اند
توفیق قرب درگه حق روزیم نما
ای شاه ارض طوس وَ بود و نبودها
تو پیشوای مفترض الطاعه ایّ و ما
بر درگه کریم تو الحق کمین گدا
از بس وصال و دوستیت کرده سرخوشم
حاجات دین و دار همه شد فرامشم
ثابت قدم نما به محبت در این جهان
در آخرت به درگهت از کمترین کسان
من کس نیم به درگه تو خار و خس چرا،
این خار و خس به ملک تو دارد بسی بها.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط: دل نوشته و خودمانی، شعر و ادبیات، ،
:: برچسبها: شعر, ادبیات, حضرت ثامن الحجج علیه آلاف التحیّة والثناء, ,