ادامه پست قبلی:
از کتاب گرانقدر امام شناسی ج18 ص215 تا 220 نوشته علامه فقید، نادره دوران و فرید عصر آیت الله العظمی عارفا بالله و بامرالله شیخ الطائفتین حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی افاضنا الله من برکات تربته.
نيرنگ مصريان در دادن لقب امام به كاشف الغطاء
باري احدي از علماي شيعه را سابقۀ تلقيب به لقب امام سراغ نداريم غير از مرحوم مغفور حضرت آيةالله حاج شيخ محمّدحُسَين آل كاشف الغطاء كه وي از معاصرين طبقۀ پيش از حقير ميباشد و گرچه حقير خدمتش در نجف أشرف تتلمذ نمودهام ولي وي در رديف و طبقۀ اساتيد حقير به شمار ميآيد.
ص 215
وي از لحاظ علم عربيّت و أدبيّت و فقه و عرفان و فلسفه و تفسير و تاريخ و كلام بالاخصّ دفاع از حريم تشيّع يگانۀ روزگار بود. داراي قلمي راستين و متين و صاحب لساني قوي در خطابه و تدريس بود. وي از نوادگان مالك أشْتَر نَخَعي مصاحب حضرت أميرالمومنين علیه السلام بود.
در زمان حيات خود مدرسهاي مستقل در نجف أشرف داشت، و مرجعيّت بسياري از عرب واندكي از عجم به وي محوّل گشت.
در خطابههاي درجۀ اوّل و مجالس و محافل دورهاي مسلمين كه به نام مجمع و مجتمع و سمينار ميان مسلمين در دنيا تشكيل ميشد او حقِّ تقدّم و رياست بر همگنان داشت. و كلامش موثّر و خدمتش مقبول ميافتاد.
بالجمله در يكي از محافل مصري كه بدان صوب حركت كرد مصريان از روي علم و تعمّد و به خاطر شكستن مقام عظمت و عصمت امام در نزد إماميّه به وي كه شخص اوّل و مرجع تامّ و تمام عرب و داراي زبان مادري عربي بود لقب امام
ص 215
دادند. و ورود او را به مصر با كوشش هرچه تمامتر در رسانهها و راديوها و روزنامهها و مجلاّت به نام «امام كاشِف الغِطاء» به گوش اهل مصر و ساير كشورها و جهانيان رسانيدند و از او نهايت تجليل و تكريم را به عمل آوردند.
وي هم غافل از اين نيرنگ كه مقصود علماي مصري، عنوان امام به معني مطلق پيشوا نيست كه خودشان غالباً در برابر اكابرشان به كار ميبرند، بلكه ميخواهند عنوان اماميّه و امامت را در ايشان بشكنند و خرد نمايند. سال بعد - يا دفعۀ بعد- كه آن سمينار در مصر تشكيل يافت، مصريان يكي از عالم نمايان نجف اشرف را كه به ارتباط با دستگاه كم و بيش مشهور و مردي اهل دنيا بود و از دروغ گفتن هم دريغ نداشت ولي داراي اطّلاعات نسبةً خوب، و اهل محاوره و خوش زبان و از عجم بود، به عنوان عالم شيعه دعوت كردند. او هم به سمت مصر عزيمت كرد و باز هم در اين بار به مانند كاشِف الغِطاء او را به «امام» ملقّب نمودند و در تجليل و تكريم او با لفظ امام دريغ ننمودند تا مجالس و محافلشان خاتمه يافت.
و به همه نشان دادند كه: اين مرد كه بهرۀ عالي از علم و عمل و تقوي ندارد امام شيعه است. بنابراين امامان شيعه كه در تواريخ ذكرشان آمده است، و جميع شيعيان به عنوان مقتداي معصوم از آنها تبعيّت مينمايند از كجا كه مثل اين امامان نباشند؟! غاية الامر بواسطۀ بُعْدِ تاريخ، صبغۀ طهارت و نزاهت و عصمت به خود گرفتهاند. و به عبارت عامي: آب نديدهاند ولي شناگر قابلي بودهاند.
ما عين اين اتّهامات را نسبت به أئمّۀ طاهرين - صلوات الله عليهم أجمعين - در كلمات أحمد امين مصري مييابيم.
عارفان دانستند كه مرحوم كاشف الغطاء با آن فهم قوي و ذكاء و بصيرت نافذ در اين امر اشتباه كرد و با برچسب عنوان «امام»، مكتب را فروخت. و آنچه را كه در كتابهايش از آن دفاع ميكرد با مجرّد تلقّي و قبول اين لقب توخالي، همه را به باد فنا سپرد و در كوران تند امواج تيّار آراء و اهواء شياطين مصري سنّي مذهب،شخصيّت
ص 216
خود را هم در برابر شخصيّت امام همطراز نمود.[13]
ص 217
پس از كاشف الغطاء هم ديديم بعضي از علماء كه مرجعيّت في الجمله پيدا نمودند، و مدرسهاي ساختند تابلوي آن مدرسه را به «مدرسةالإمام....» مزيّن فرمودند، و در اينجا كه طبعاً ميدان تسابق و مغالبه ميباشد بعضي در پشت رسالههاي خود به نام «الإمام الاكْبر» طبع زدند.
عجيب آنكه لقب «علم الهدي» را به سيّد مرتضي در خواب، امام زمان دادهاند، و لقب «بحرالعلوم» را به سيّد مهدي طباطبائي بروجردي، أعاظم از بزرگان و مقتدايان زمان خودش دادهاند، و معهذا به آنها «امام» نگفتند با آنكه بدون شكّ اين بزرگواران از جهت معني لغوي امام بودهاند و صدرنشين محافل علم و مجالس تدريس.
به منطق شيعه امامت امام از روي آيۀ اولواالامر ثابت ميشود كه استفادۀ عصمت از آن حتمي ميباشد ولي سنّيها به هر كس كه زمام امور را دست گيرد اولواالامر گويند گرچه معاويه، و يزيد، و فَهد، و صدّام، و شاه حسن و حسين باشد و به انواع تعدّيات و مظالم اشتغال ورزد. آنها وي را به مفاد آيۀ اُولواالامر واجب الإطاعة ميدانند. و لذا ميبينيم از اين تفسير غلط چه خرابيها كه به بار نيامده و بعداً به بار نخواهد آمد!!
لقب اولواالامر مختص به معصوم است
ولي شيعه با استدلال متين و برهان رصين، اين آيه را اختصاص به اهل عصمت
ص 218
ميدهد و ميگويد: محال است خداوند امر به اطاعت از وليّ جائر و حاكم ظالم بنمايد.
شيعه ولايت رسول خدا و أئمۀ طاهرين: را از ولايت فقيه عادل جامع الشَّرائط جدا ميكند، و از آيات قرآن و سُنَّت، ميزان و معيار و محدودۀ هر يك را مشخّص ميسازد.
منطق شيعه اين است كه: در آيۀ مباركۀ يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمنوا أطِيعُوا اللهَ وَ أطِيعُوا الرَّسولَ و اُولِيالامرِ مِنْكُمْ.[14] «اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر و صاحبان امر ولايت خودتان را.» اطاعت خدا عبارت است از اطاعت كتاب خدا و احكام كلّيّهاي كه خداوند در آن نازل فرموده است مثل وجوب نماز. و اطاعت از رسول اوَّلاً عبارت است از احكام جزئيّهاي كه رسول تشريع ميكند مثل كيفيّت نماز از ركعات و شرائط و موانع آن، و ثانياً اوامر وِلائي او كه راجع به اجتماع و حكومت مسلمين است مثل امر به جهاد.
و لهذا چون رسول خدا تشريع احكام كلّيّه ندارد و آن مختصّ به خدا ميباشد، اطاعت از خدا و اطاعت از رسول خدا كه تشريع كنندۀ احكام جزئيه است با تكرار لفظ اطاعت آمد و گفته شد خدا را اطاعت كنيد، و رسول را اطاعت كنيد! و أمّا اطاعت از اُولواالامر فقط در ناحيۀ امور ولائي و اجتماعي مسلمين ميباشد، زيرا ائمّه: حقِّ تشريع را ندارند گرچه در امور جزئيه باشد، ولي چون با رسول خدا در وجوب اطاعت اوامر ولائيّه شريك ميباشند، در يك سياق و بدون تكرار لفظِ اطاعت، اطاعت آنها را با رسول خدا واجب شمرد و فرمود: وَ أطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الامرِ مِنْكُمْ.
اين بحث در ناحيۀ ولايت رسولالله و ولايت امامان و مقدار و ميزان آن بود.[15] و
ص 219
امَّا در ولايت فقيه، از آيۀ قرآن دليلي نداريم. آنچه هست از روايات است و آن هم بحمدالله و المنّة كافي و وافي ميباشد، و عمدۀ آنها كه بقيّه نيز بر محور و اساس آن دور ميزند مقبولۀ عمربن حنظله است كه نه تنها در مورد فصل خصومت بلكه در ساير امور ولائي كه بر عهدۀ حاكم است ميتوان از آن استفاده كرد و حجيّت اوامر فقيه را در باب قضاء و حكومت و جهاد از آن به دست آورد.
ولي دو نكته شايان ذكر است: اول حكومت وليّ فقيه، هم ميزان و همطراز با حكومت و ولايت امام نيست. زيرا اين نصب از جانب امام است، و منصوب حتماً در تحت ولايت نصب كننده ميباشد.
عبارت فَإنِّي جَعَلْتُهُ حاكِماً «پس من او را براي شما حاكم قرار دادم!» ميرساند كه وليّ فقيه منصوب از ناحيۀ امام معصوم و در تحت ولايت او است.
دوم مقدار گسترش اوامر ولائيّۀ وليّ فقيه گرچه در محدوده و به قدر گسترش اوامر ولائيۀ امام معصوم است، ولي در ولايت وليّ فقيه، خطا و غلط و اشتباه جائز است چون بالفرض مانند مردم عادي عاري از ملكۀ عصمت و مصونيّت از خطا ميباشد، پس وليّ فقيه جائز الخطاست. ممكن است در اوامر ولائيّه و يا در اُمور قضائيّه و يا در مسائل استفتائيه به خطا رود. ولي اين خطا اگر مقدّماتش از روي تعمّد و بيمبالاتي نباشد بخشودني است. نه خود او در تحت عذاب خدا قرار ميگيرد و نه مردم كه به امر و رأي وي عمل نمودهاند.
امّا اگر در مقدّمات استنتاج فتوي و رأي قصور ورزد و به خطا درافتد، خودش معاقب است نه مردم.
در منطق شيعه، در زمان غيبت امام، امامت اختصاص به او دارد، و وليّ فقيه در تحت ولايت او ميباشد و نميتواند تشريعاً و تكويناً كاري را از نزد خود بالاستقلال انجام دهد. نميتواند به خود «امام» بگويد. اگر نيابت خصوصي او به اثبات رسيد، وي نائب خاصّ است وگرنه نائب عامّ.
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:سلام در جواب به (خیلی احمقی یعنی چی؟توغلط میکنی به اسم اسلام تیشه به ریشه میزنی مطمئن باشازت شکایت میکنم)باید بگم: هرموقع تو دیدی تو مباحثه ای که منطقیه به بن بست رسیدی برو اطلاعاتت رو تکمیل تر کن اگه تو موضعت حقه با تهمت زدن یا تهدید من مطمئن باش من هدایت نمیشم. پیامبر اسلام به کسی فحش نمیداد من از طرف خودم حرف نزدم نقل قول علامه طهرانی ره بود میشناسیش؟ فقط در سایه منطق میشه به نتیجه رسید موضوع شفافه به غیر معصوم نباید امام گفته بشه حالاهر کسی میخواد باشه باشه،دوست داری تکفیرم کن.نظرت درباره ام برام مهم نیست . من ولایت فقیه و رهبری آیت الله خامنه ای مد ظله العالی رو قبول دارم. ولی فقط و فقط . باز هم فقط به دوازده امام شیعه میشه امام گفت. فحش هم نده (مایلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید) حرفی که میزنی باید حسابشو پس بدی.
:: موضوعات مرتبط: مطالب و مباحث دینی و مذهبی، ،
:: برچسبها: امام, فقط به امام معصوم امام میگیم, خمینی ره, بنیادگذار انقلاب و جمهوری اسلامی ایران آیت الله خمینی ره, دهه فجر, انقلاب اسلامی, ایران, آیت الله خامنه ای مد ظلّه, ,